با اعمال سیاست کاهش تنش در روابط خارجی، نمیتوان بر نرخ خروج نخبگان تأثیر چندانی گذاشت و تعداد آنها را کاهش داد. اما به نظر میرسد میتوان با رعایت شایستهسالاری در انتصاب افراد در مشاغل علمی، مدیریتی و حاکمیت، نسبت به بهبود امنیت شغلی و وضعیت اشتغال نخبگان اقدام نمود.
یکى از معضلات کشورهاى در حال توسعه فرار مغزها است. عدهاى معتقدند این پدیده در اثر نابسامانیهای درون سیستمى یک نظام شکل مىگیرد و عدهاى شکلگیرى این معضل را حاصل نظام برنامهریزى کشورهاى صنعتى یا نابرابرى میان کشورهاى پیشرفته و جهان سوم مىدانند. به نظر شما کدامیک از این دو عامل در مهاجرت نخبگان از ایران مؤثر است؟
اما در حقیقت هیچ یک از این دو عامل به تنهایى عامل مهاجرت نخبگان نیست. نقطهاى که این مهاجرین متخصص از آن خارج مىشوند «مبدأ» و نقطه اى که به آنجا مى روند «مقصد» است که در اینجا، مبدأ حرکت کشورهاى جهان سوم و مقصد، کشورهاى پیشرفته صنعتى هستند. مجموعهاى از عوامل منفى در نقاط مبدأ باعث مىشود متخصصان ترک دیار کنند و به مناطقى بروند که انگیزه فعالیت در آنجا بیشتر است. بنابراین در شناخت مسائل مربوط به مهاجرت وسیع نخبگان، ابتدا باید به بررسى مسائل کشورهاى مبدأ و مقصد مهاجرت توجه کنیم.
آیا فرار مغزها مسألهاى اجتماعى است و اگر هست چه فاکتورها و مشخصههایى محدوده آن را مشخص مىکند؟
ما در زمره کشورهاى غیرصنعتى و مهاجر فرست هستیم و خروج متخصصان در کشور ما بالاتر از حد معمول است. کسى هم نمىتواند آن را انکار کند. به خصوص در چند سال اخیر که مجموعه عوامل اجتماعى و اقتصادى سبب گسترش مهاجرت در میان اقشار مختلف جامعه شده است.
حال باید توجه کرد که مسائل مربوط به متفکران، مقولهاى است که نمىتوان براى آن نسخهاى جهانى پیچید. یعنى نمىتوانیم مهاجرت نخبگان را در ایران و پاکستان در یک گروه بررسى کنیم. چرا که در ایران به دلیل سابقه مدنیت، ریشه قومیت و هویت ملى مطرح است. در حالى که در کشور تازه تأسیس پاکستان عنصر ملیت کم تر مورد توجه و تأکید قرار گرفته است.
به نظر میرسد ما در كشور با «بحران» فرار مغزها مواجه هستیم.
در اينباره آمار رسمي وجود ندارد. هرچه هست آمارهايي است مبتني بر برآوردهاي كلي و جايي كه براي مثال خروج هر تحصيلكرده از كشور را ثبت كند، وجود ندارد. آمارهايي مبتني بر برخي تحقيقات كه خيلي هم نميشود روي صحت و سقم آن حساب كرد، ميگويد 75 درصد جواناني كه در پژوهشها مورد سوال قرار گرفتند، تمايل به مهاجرت داشتند.
طبعا همه اين افراد از كشور خارج نميشوند اما هم اكنون ميل جوانها كه اكثرا تحصيلكرده هستند، به مهاجرت بالاست.
در كشورهاي توسعهيافته، چیزی به اسم فرار مغزها (brain drain) وجود ندارد و چرخش مغزها (brain circulation) مطرح است؛ يعني بين اين كشورها جابهجايي و تبادل نخبگان اتفاق ميافتد. نخبهها براي مثال اگر از كانادا به آمريكا ميروند، به قصد كسب تجربه و افزايش سطح علمي است نه براي فرار از اوضاع نامطلوب.
در ايران اما با فرار به معني واقعي و نوعي گريز اجتماعي مواجهيم. ضمن اينكه از لحاظ مالي هم حمايتي از نخبگان صورت نميگيرد. جوان تحصيلكرده با حقوق يك و نيم ميليون تومان در ماه وقتي وضعيت خودش را با دوستش در اروپا مقايسه ميكند، كاملا اين فاصله را حس ميكند. در ايران به دلايل مختلف، حس تعلق اجتماعي كاهش يافتهاست و این موضوع میتواند به عنوان یک عامل تهدید کننده جدی در آینده کشور و از بین رفتن سرمایه اجتماعی مطلوب، حائز اهمیت باشد.
محمدرضا زارع برزشی – دانشجوی دکتری مدیریت رسانه